جدول جو
جدول جو

معنی وید کردن - جستجوی لغت در جدول جو

وید کردن
(فُ گِ رِ تَ)
چاره کردن. علاج کردن. (فرهنگ فارسی معین).
، دید و وید کردن، از هم متلاشی کردن. پاره پاره کردن. از هم دریدن
لغت نامه دهخدا
وید کردن
چاره کردن علاج کردن
تصویری از وید کردن
تصویر وید کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیز کردن
تصویر خیز کردن
جستن، جهیدن، خیز برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیر کردن
تصویر دیر کردن
درنگ کردن، تاخیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صید کردن
تصویر صید کردن
جانوری را شکار کردن، اشکردن، اصطیاد، شکردن، شکریدن، اقتناص، بشکریدن، شکاریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وی کردن
تصویر وی کردن
افزایش پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ تَ)
بند کردن. در بند آوردن:
سعدی به دام عشق تو در پای بند ماند
قیدی نکرده ای که میسر شود گریز.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مَ شُ دَ)
عید گرفتن. جشن به پا کردن، عید فطر و یا اضحی گرفتن:
چرخ بر من عید کرد و هر مهم
ماه نو صاع تهی بنمود و بس.
خاقانی.
بر دل ما عید کرد اندوه تو وز صبر ما
هرچه فربه دید ناگه کشت و قربان تازه کرد.
خاقانی.
شد شام و ندیدم رخ او آه ندیدم
فردا نکنم عید که شب ماه ندیدم.
ملا نسبتی تهانیسری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ دَ)
سالوسی کردن. ریا و تزویر کردن:
شید کردی تا بمنبر برجهی
تا ز لاف این خلق را حسرت دهی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ ظَ)
حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است. (آنندراج). به شوق آمدن و آشفته گشتن. (ناظم الاطباء) :
درتنگنای خلوت غم میکند کلیم
وجدی که گردباد به صحرا نمیکند.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیا کردن
تصویر حیا کردن
شرم کردن شرم داشتن خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهد کردن
تصویر جهد کردن
کوشش کردن سعی کردن رنج بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسد کردن
تصویر حسد کردن
حسد بردن، حسد ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایل کردن
تصویر ایل کردن
زیر فرمان گرفتن، رام کردن مطیع کردن منقار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیز کردن
تصویر خیز کردن
جهیدن جست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورد کردن
تصویر خورد کردن
ریزه ریزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیط کردن
تصویر خیط کردن
لغزیدن بور کردن شرمنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیس کردن
تصویر خیس کردن
مرطوب کردن تر کردن، شاشیدن (بچه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد کردن
تصویر زیاد کردن
افزاییدن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
ایجاد کردن پدید آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلد کردن
تصویر جلد کردن
پوشنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زین کردن
تصویر زین کردن
آماده سواری کردن چارپا را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی کردن
تصویر روی کردن
توجه، اقبال، استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریع کردن
تصویر ریع کردن
ری کردن فزونیدن ورآمدن زیاد شدن غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد کردن
تصویر باد کردن
نفخ، ورم و متورم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر کردن
تصویر دیر کردن
تاخیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورید کردن
تصویر آورید کردن
آورید کردن ارودکردن روده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند کردن
تصویر بند کردن
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید کردن
تصویر بعید کردن
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارید کردن
تصویر ارید کردن
کندن پر مرغ یا افکندن آن درآب گرم
فرهنگ لغت هوشیار
شکردن شکار کردن اندر آن مرغ خانگی نپرد زانکه باز از هوا ورا شکرد (سنائی) شکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شید کردن
تصویر شید کردن
ریا و تزویر کردن، سالوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولید کردن
تصویر تولید کردن
زاستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشد کردن
تصویر رشد کردن
بالیدن
فرهنگ واژه فارسی سره