عید گرفتن. جشن به پا کردن، عید فطر و یا اضحی گرفتن: چرخ بر من عید کرد و هر مهم ماه نو صاع تهی بنمود و بس. خاقانی. بر دل ما عید کرد اندوه تو وز صبر ما هرچه فربه دید ناگه کشت و قربان تازه کرد. خاقانی. شد شام و ندیدم رخ او آه ندیدم فردا نکنم عید که شب ماه ندیدم. ملا نسبتی تهانیسری (از آنندراج)
عید گرفتن. جشن به پا کردن، عید فطر و یا اضحی گرفتن: چرخ بر من عید کرد و هر مهم ماه نو صاع تهی بنمود و بس. خاقانی. بر دل ما عید کرد اندوه تو وز صبر ما هرچه فربه دید ناگه کشت و قربان تازه کرد. خاقانی. شد شام و ندیدم رخ او آه ندیدم فردا نکنم عید که شب ماه ندیدم. ملا نسبتی تهانیسری (از آنندراج)
حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است. (آنندراج). به شوق آمدن و آشفته گشتن. (ناظم الاطباء) : درتنگنای خلوت غم میکند کلیم وجدی که گردباد به صحرا نمیکند. کلیم (از آنندراج)
حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است. (آنندراج). به شوق آمدن و آشفته گشتن. (ناظم الاطباء) : درتنگنای خلوت غم میکند کلیم وجدی که گردباد به صحرا نمیکند. کلیم (از آنندراج)